حمید قاجار

ساعتي با مهندس قاجار
گزارش از: علي سنائي
مدير روابط عمومي نيروگاه منتظرقائم
عكس: فريد شريفي
 
مهندس قاجار متولد سال 1326 در تهران است . وي تمامي مقاطع تحصيلي خود را در تهران طي كرده و از سال 1350 وارد صنعت برق كشور شده است. او پس از 35 سال خدمت در بخش هاي مختلف صنعت برق به درجه بازنشستگي نائل شده و هم اكنون نيز با ارائه خدمات مشاوره در امور      بهره برداري و بهينه سازي نيرو با صنعت برق همراه است. آنچه كه در ادامه مطالعه مي فرماييد خلاصه اي از گپ و گفتي كه با ايشان داشتيم.
 
1. آقاي مهندس، با تشكر كه اين فرصت رو در اختيارمون گذاشتيد، خواهش مي­كنم اول برامون از محل تولد،  سال تولد ، زندگی،  محل سکونت و ... بفرماييد:
من سلام دارم و تشكر مي كنم از اينكه مجموعه نيروگاه ها، ياد من بوديد و اين جلسه تشكيل شد. انشاالله كه اين اطلاعاتي رو كه عرض مي كنم، مورد نظر (توجه) واقع بشه. و به اون هدفي كه دنبال مي كنيد، دسترسي پيدا كنيد.
من متولد سال 1326 هستم؛ در تهران به دنيا اومدم؛ تمام تحصيلاتم هم در تهران طي شد؛ و در حال حاضر هم پس از طي مراحل مختلف خدمتي، كه به بازنشستگي نائل شدم، در تهران سكونت دارم. در حال حاضر هم در شركت مهندسين مشاورين بهره برداري و بهينه سازي نيرو، در خدمت صنعت برق و صنايع ديگر هستيم كه درخواست هايي كه از طرف شركت ها وصنايع مختلف و ... مطرح مي شه در حد توان پاسخگو هستيم و به قول معروف  طي طريق مي كنيم.
من تحصيلات ـ مقطع دبستان و دبيرستان - را در تهران طي كردم و ليسانس خودم رو در رشته ي رياضي و در دانشكده­ي  علوم دانشگاه تهران و در  سال 1350 اخذ كردم. و بعد از خدمت سربازي وارد فعاليت هاي شغلي، كاري و اجتماعي شدم.
 
3.چه عاملی باعث شد که جذب صنعت برق شدید؟
خب، من گرايش خودم بيشتر به كارهاي فني بود. بعد از اتمام تحصيلات و در دوران سربازي ، پس از دوره ي آموزشي در بخش هاي فني و مخابراتي ارتش، خدمتم رو گذروندم. خود همين يك انگيزه اي شد كه گرايش به كارهاي فني پيدا كردم. و پس از اون به واسطه ي آشنايي كه پدرم  با مرحوم مهندس رهنما ـ معاون توليد شركت توانير ـ در آن زمان ـ  داشتند، موضوع رو با ايشون مطرح كرد. اون موقع به دليل كمبود فارغ التحصيل رشته هاي فني، رشته هاي رياضي و فيزيك رو هم، توانير براي بخش شيفت نيروگاه ها جذب مي كرد و پس از طي دوره هاي آموزشي به عنوان شيفت در نيروگاه ها به كار مي گرفت؛ به اين ترتيب بود كه من هم به واسطه ي اون علاقه اي كه داشتم، وارد بخش برق توانير و نيروگاه شدم.
 
4.صنعت برق (تولید برق) در زمان شما به چه صورت بود؟
اون موقع وقتي من وارد نيروگاه شهريار (نيروگاه منتظرقائم فعلي) ، كه در جاده ي ملارد واقع است ، شدم؛ اين نيروگاه در حال احداث و تكميل بود و دو نيروگاه بعثت و لوشان در اشل قدرت­هاي مياني، فعال بود و يه نيروگاه آبي سد دز رو هم داشتيم. مابقي نيروگاه ها، نيروگاه ديزلي و قديمي مثل طرشت يا واحد 37 اصفهان و امثال آن در استان ها بودند كه تازه از سال 1348، شبكه سراسري داشت شكل مي گرفت و  كم كم رشد مصرف برق، داشت حادث مي شد كه اين رشد، عامل يك مقدار تنگنا و فشار هم شده بود. به طوري كه با اين توليدهاي ـ به اصطلاح ـ پراكنده و شبكه ي ضعيف ، در مواقعي كه كوچكترين حادثه اي در پست ها، يا خطوط انتقال و از دست دادن نيروگا ها  پيش مي­اومد، Block Out ايجاد مي شد و شبكه فعلي، كه يك شبكه ي پايدار و و مطمئن هستش، رو اصلاً  نداشتيم. بخصوص در منطقه شهريار يا خط ارتباطي شهريار به لوشان، ما اكثراً، شب­ها مشكل  داشتيم و خط مي­رفت. و واحدها گاه تريپ مي­كرد.  خلاصه ما دائم در شيفت روز و شب، لحظه­اي آسايش و آرامش نداشتيم. ولي عليرغم اين مسائل كاري هر فرصتي كه گير مي­آورديم، دنبال مطالعه و علت يابي وقايع مي­رفتيم و مدام به مرور تجارب خودمون رو كامل مي­كرديم. خوشبختانه رؤسا و بزرگاني كه اون موقع حضور داشتن، خيلي هاشون هم هنوز خوشبختانه در قيد حياتند ـ كه خدا حفظشون كنه ـ خيلي­هاشون فوت شدن كه واقعاً افراد شريف و بزرگي بودن و در همه­ي مصداق­ها جامع بودن؛ هم فني، هم انساني و هم فرهنگي ... و اونها به هيچ وجه دريغ نمي­كردن و هر چه توشه داشتن به جوونهايي مثل ما منتقل مي­كردن و تجارب رو وقتي منتقل مي­كردن، كنترل هم مي­كردن كه درست اجراء بشه، هدايت مي­كردن و همين زمينه­اي شد كه فرصت پيش اومد تا جوون ها تو اين بخش رشد پيدا بكنن. اون روحيه و انگيزه ي جووني، خواست ها و فرصت­هايي رو ايجاد كرد كه همون ها زمينه­ساز خودكفايي در بهره برداري، تعميرات و قدم­هاي بعدي شد. كه الان هم در زمينه­ي ساخت تجهيزات نيروگاهي، نصب، بهره­برداري ، تعميرات و ... در همه­ي زمينه­ها كه تقريباً مي­شه گفت به خودكفايي رسيديم ... يك بخش جزئي ـ شايد مثلاً ‌از لحاظ مواد اوليه خاص و امثالهم، كارخانجاتي باشن كه يك مقدار هنوز به اينها نياز داريم ـ و اون هم در بحث فرآورده­هاي صنعتي يك امر طبيعي است. ديديم در ادوار مختلف: دوران جنگ، بعد جنگ(دوران سازندگي) و مراحل بعدي واقعاً‌كارهايي در صنعت برق اتفاق افتاد كه چشمگيره و كمتر كشوري ـ حداقل در اطراف ماـ به اين درجه از رشد و تعالي رسيده.
 
5. آقاي مهندس قاجار، مي­شه خواهش كنم سمت های شغلی خودتون  رو ذکر کنین ؟
همانطور كه عرض كردم، ابتداي ورود، مدتي به عنوان كارآموز بوديم؛ بعد مهندس شيفت شدم در نيروگاه شهريار(منتظرقائم فعلي)؛ بعد  سرمهندس شيفت شدم؛ بعد از اون و ابتداي انقلاب منو منتقل كردند به نيروگاه طرشت؛ بعد از تقريباً‌2 سال به نيروگاه بعثت منتقل شدم، با سمت مديريت؛ كه اونجا مدت بيشتري بودم ـ حدود شايد 6 سال ـ ؛ مسائل خاص خودش را داشت. چون فيدرهاي اين نيروگاه، نقاط حساس تهران رو تغذيه مي­كرد و از اهميت بالايي برخوردار بود. ظرفيت انتقال شبكه به اين فيدرهاي63 و پست­ها ، قدرت ترانسفورمرها كم بود، كه طي اين 6 سال من به اتفاق همكاران، كه اونجا خدمتشون بودم، با حمايت مديريت توانير، موفق شدم كه هر 6 واحد رو به وضعيت عادي و نرمال برگردونيم و ظرفيت انتقال 230 به 63 كيلوولت رو هم با نصب يك ترانس ارتقاء بديم. اون موقع بود كه بعد از حل مشكلاتي كه در آن منطقه تهران وجود داشت با تشريف فرمايي آقاي نعمت­زاده به توانير، اينجوري تصميم گرفتن كه من به رامين اهواز برم. خب، اون موقع هم در دوران جنگ تحميلي بوديم و متاسفانه نيروگاه رامين و زرگان هم كه در اهواز ، دم­دست حمله­ي هوايي عراق بود. يعني از هر جا كه رد مي­شد نيروگاه رامين و زرگان رو مورد بمباران قرار مي­داد، كه حدود ده بار بمباران شد. خود نيروگاه  رامين هم به دلايل ارتباطات ايران با روسيه كه در اون مقطع، روابط سياسي با شوروي هم خيلي حسنه نبود، روس­ها طرح رو ناقص گذاشته بودن و دو واحد بيشتر، يعني يك واحد به بهره برداري رسيده بود و يك واحد هم سنكرون كرده بودن و رها بودن و رفته بودن؛ كه من وقتي اونجا رفتم ، براي اين واحد با بررسي همكاران توانمندي كه در اونجا داشتيم طرحي درآورديم و طرح رو پيشنهاد داديم خدمت آقاي نعمت­زاده و ايشون هم پشتيباني كردن و واحد دوم رو هم راه­اندازي كرديم وكم وكسري ها رو هم از محل نوسازي و بازسازي طرح  رامين كه در سال 59 بمياران شده بود و به عنوان يك انبار سوخته نگهداري مي­شد، از اونها تامين كرديم. ترانس­اش رو هم از واحدهاي 3و4 استفاده كرديم و واقعاً‌ آقاي مهندس كراچيان هم كه اون موقع معاون نوسازي آقاي مهندس نعمت­زاده بود، خيلي كمك كرد. ولي متاسفانه از ابتداي سال 64 مرتب عراق به اين نيروگاه حمله مي كرد. تنها نقطه ي قوتي كه اين شرايط داشت، اين بود كه ما روحيه­مون رو از دست نمي­داديم، و در اين بمبارون­ها ما تلفات نداشتيم، و از همون لحظه­ و بلافاصله پس از بمبارون­ها، همه­ي همكارا بسيج مي­شديم، از اطفاء و پاك سازي و بازسازي و ... ظرف 2 هفته، باز شروع مي­كرديم به توليد؛ و متاسفانه تا واحد رو مي­آورديم تو مدار ـ  مثلاً ـ يه واحد رو بلافاصله با همكاري تمامي همكاران نيروگاه تا ما آورديم تو مدار، يه هفته بعدش زد. نيروگاه زرگان هم همينطور بمبارون مي­شد، آقاي مهندس بخشي اونجا تشريف داشتن، ايشون هم همين رويه رو ادامه مي­داد و يه روحيه­اي ايجاد شده بود كه ... اون (عراق) مي­زد و ما تلاش مي­كرديم دوباره واحد رو بياريم و كاري به اين نداشتيم كه دوباره مياد و مي­زنه. متاسفانه اين روند، از سال 65 كشيده شد به بيشتر نيروگاه­ها. يعني يواش يواش اومد نيروگاه­ها­ي اصفهان رو زد، رفت نيروگاه نكا رو زد سال 66؛ كه براي ما واقعاً باور نكردني بود. اما همين مسائل باعث شده بود روحيه مبارزه طلبي ما در همه جاي كشور تجلي پيدا كنه، يادم مياد يه شب تو ديسپاچينگ ما ... همه­ي پست­هاي جنوب به مركز رو زده بود ، غرب رو زده بود، نيروگاه­ها رو زده بود؛ واقعاً ما تو ديسپاچنيگ ملي شمع روشن كرديم. واقعاً ‌اينها موارد تلخ و شيريني بود كه در حين كار پيش اومد، تلخ از اين باب كه بمبارون مي­كرد و به تاسيسات و سرمايه­ي ملي و ... آسيب وارد مي­شد و شيرين از اين نظر كه همه با روحيه و مشاركت جبران مي كردند و واحد به مدار برمي گشت و واقعاً‌ خستگي­ها در مي­رفت.  منهاي اون بخش هايي كه ما تلفات نيروي انساني داشتيم، چه همكاراي خودمون و چه پيمانكاران شريف و زحمت­كشي كه تو اون شرايط مي­اومدن تو نيروگاه­ها و بدون چشم­داشت مالي ـ مثل الآن ـ  خدايي كار مي­كردن و كمك ما مي­كردن.كه همه­اش موندگاره! كارهاي طرح و توسعه­ي بعدي، مثل همين ساخت برج­هاي هلر، بتني يا بازسازي دودكش­ها و ... اينها دقيقاً همون تجربياتي بود كه در بازسازي­هاي جنگ بدست اومده بود و ظرفيت­هايي در پيمانكاري ايجاد شد و با هدايت و درايت  و پشتيباني­هاي توانير ـ امكانات داده بود ـ  رشد كرده بودند. بعدها از اون تجارب خيلي استفاده كرديم، تا صنعت برق به جايگاه فعلي­اش رسيد. رامين اهواز مدير نيروگاه بودم؛ بعد از اونجا من آمدم دفتر فني توليد توانير؛ حدود 20 سال، تا مرحله بازنشستگي. اونجا در خدمت همه­ي نيروگاه­ها بودم، در بخش دفتر فني؛ كه اون تقريباً يه 3 سالي همزمان بود با دوران جنگ. 5 سالش توأم بود با دوران بازسازي و برطرف كردن كليه عيوب نيروگاه­هايي كه در دوران جنگ آسيب ديده بودند. بعد از اون هم در سال 73 هم به سهم خودمون، تجربياتي كه بدست آورده بوديم، در خدمت صنعت برق، توانير در بخش هاي مختلف قرارداديم .در رابطه با واحدهاي گازي به دليل اينكه احساس خطر مي­كرديم كه اين وابسته شدن صنعت برق به توربين گاز و بخش قطعات داغ، ممكنه كه يك روزي، همين سازنده­هاي غربي و شرقي، به ما اين سرويس­ها را ارائه ندهند؛  و واحدها مي­خوابد. خب خيلي وقت­ها بعضي­ها مي­گن:« فلاني، مخالف اين كاره!  خب من واقعاً با اين حجم مخالف بودم، به دليل اين نگراني­ها. براي اينكه مي­دونستم بخش قطعات داغ توربين گاز ما رو وابسته مي­كنه. هم از نظر ارزي و هم از نظر تكنولوژيكي. ولي خب ، وقتي ديدم كه مديريت ارشد برق و مملكت اين تصميم رو گرفته، خيلي فكر كرديم با همكارا، مديران؛ كه خب حالا چكار بكنيم كه اين وابستگي­ها كمتر بشه. خوشبختانه نتيجه اين كار اين شد كه الان در كشور شركت هاي مختلفي وجود دارند كه مي تونند بخش عمده اي از نياز هاي كشور رو تامين و بازسازي هاي داغ رو انجام بدند؛ يا پره هاي مورد نياز رو در كشور بسازند. بالاخره، فكر مي­كرديم و پيشنهاد مي­داديم و خوشبختانه مديران ارشد صنعت هم اين فكرهاي ما را حمايت مي­كردند، تا به اين درجات به فعل درآمد. اين آرزو رو دارم كه بالاخره اين زحماتي كه همه تو صنعت برق دست به دست هم داديم و به فعل رسيد را، انشاالله الان كساني كه در اختيار دارند، بتونن به نحو احسن ازش حراست بكنن، نگهداري بكنن، و رشدش بدهند، تكاملش بدهند؛ چون واقعاً كارهايي است كه در هر كشوري وجود خارجي ندارد. به راحتي بدست نمي­آيد. و خوشبختانه حالا مي­گويم آن فشارهاي جنگ، اينها از حسناتش بود كه ما را مجبور كرد كه دنبال اين راه و روش­ها بريم. اين از آرزوهاي منه و واقعاً‌ دلم مي­خواد هميشه صنعت برق به معناي صد در صد خودش، خودكفايي رو داشته باشه. خودكفايي كه نه اينكه درجا بزنه. مثل ـ فرض بفرماييد ـ خودرو سازي­مان، كه 40 سال پيكان توليد كرد. ان­شاءلله بر اساس درخواست و نياز مشتري بتونه سرويس رو ارائه بدهد. اين آرزويي است كه ـ من هميشه از دور نگاه مي­كنم ـ آرزو مي­كنم اين نقطه را دسترسي پيدا بكنيم.
 
 
7. اگر دوباره از ابتدا شروع کنید همین مسیر را طی می کردید؟
صد در صد؛ يعني واقعاً من حدود 35 سال، 8 سال هم الان، 43 سال در برق ـ بخش نيروگاهي ـ ، تجاربي كه كسب كردم؛ خيلي برام عشق و قوه­ي زيادي درست كرد.با اينكه خيلي وقت­ها از جانب بعضي­ها مورد سوال قرار مي­گيرم كه «اين همه  شما تلاش كردي، كه خُب چي، نتيجه­اش چي؟! » خب همه چي نتيجه­اش پول و ماديات و اينها نيست. همه­ي اين لحظات جزء به جزئي كه من طي كردم، چه خوبش، چه بدش، چه شيريني­اش؛ براي من اين خاطرات هميشه همراهم هست! خودش براي من يك سرمايه است. اما متاسفانه مي­گن كه آقا ... ببين فلاني چي داره! چقدر داره! ـ مقياس­هايي كه در ده ، دوازده سال اخير شكل گرفته ! اينها معيار نيست از نظر من! حالا شما ببينيد مثلا جواني بيست ساله، سرمايه­اي آنچناني و ماشيني آنچناني و ... اينها براي من مهم نيست، براي من ملاك نيست! اينها يك چيزهاي گذرا و ظاهري اند. ولي اين چيزهايي (كارهايي) كه ما دنبال كرديم ـ من اين رو هميشه به بچه­هاي خودم هم مي­گم ـ اينها سرمايه­ي من هستش! صدبار ديگه هم اگر دنيا بيام، محاله كه غير از اين راه رو برم! ولي خب، متاسفانه در نسل فعلي اين موضوع رو آدم يه خورده كم رنگ­تر مي­بينه، جاي تاسف داره واقعاً! اين هم شايد وضعيتي است كه محيط خودمون به جوانها القاء كرده. ... در همين بي­نظمي­ها فرد يك شبه ره صدساله رو مي ره و صاحب مال و منالي مي­شه! در صورتي كه اينجوري نيست، اين راه درستي نيست! و خب بچه­ها به همديگه نگاه مي­كنن و مقايسه مي­كنن، پدر من چرا اينو نداره، باباي اون چرا داره!!!؟ اينها مقايسه­هاي قشنگ و خوبي نيست، ارزش نيست؛ معيار همان چيزي است كه هر كس در تربيت خانوادگي خود ، در ژن وجودي­اش، شكل گرفته و اين حيات صدبار هم تكرار بشه، اينها تغيير نمي­كنه. مثلاً‌خود من الان درسته كه اينجا به عنواان بخش خصوصي هستم ، ولي خيلي از همكارا و نيروگاه­ها با من تماس مي­گيرن، مشورت مي­گيرن و به راحتي ارتباط داريم و ... بهشون كمك فكري مي دم. يا به عكس، وقتي من نياز به كمكي دارم و موضوعي به ذهنم مياد كه جوابش به ذهنم نمي رسه، اونها به من كمك مي كنن. يعني اينها ارتباط مادي نيست. نه اونها با اين شركت حساب مادي دارن و نه من با اون­ها. اين ارتباطات به نظر من ارزش­هاست، كه طي اين چهل و اندي سال بوجود اومده. چيزهايي نيست كه آدم بتواند به راحتي فراموشش كنه، كنار بگذاره و ... همين­ها هستش كه به نظر من ارزش­هايي است كه با هيچ ارزش مادي قابل جايگزيني نيست!
 
8. نیاز های امروز ما در صنعت برق کشور چه است؟
والله به عقيده­ي من، چالش­هايي كه امروز صنعت برق باهاش مواجه هست، سخت­افزاري نيست؛ يعني ما به اون درجه از رشد كميتي، رسيديم ... كه تقريباً مي­تونيم بگيم، مشكل خاصي نداريم. ولي شايد بزرگترين  چالش ما، چالش نرم­افزاري باشه، كه برمي­گرده به ساختار انساني. ما متاسفانه ـ البته اون موقع هم كه ما بوديم، وجود داشت، منتهي نه به شدت فعلي ـ يك گپ و فاصله­ي زيادي ايجاد شده، بين افراد با تجربه­ي صنعت و افراد حاضر. از نظر پيوستگي تجارب اين گپ بسيار خطرناكه! و دوم هم اينكه ـ حالا اين رو شايد مسائل اجتماعي و فرهنگي عاملش باشه ـ  نوع تفكري كه الان براي ورود نيروي انساني در صنعت برق وجود داره، اون تفكري نيست كه دوران نسل ما بود. و اين خودش يك چالش بزرگه. براي اينكه سرمايه­ها در حد اعلاي خودش، ولي كي بايد اداره­اش كنه؟! اين منابع انسانيه؛ ما متاسفانه توي منابع انساني ـ توي صنعت برق حالا حداقل ـ تو بخش­هاي ديگه­ي وزارت نيرو رو نمي تونم قضاوت كنم، توي منابع انساني ما كم­كاري داشتيم، يعني نيومديم نيروي انساني رو كه اصل سرمايه و ثروته، بهش بها بديم، به موقع جذب كنيم. اين پيوستگي رو حفظ بكنيم. من يه موقع ـ يه مثال براتون بزنم: من خودم دفتر فني، يه موقع حدود 50 تا كارشناس خبره همكارم بودن ـ  الان من بعضاً مي­شنوم كه اين عدد به انگشت­ها محدود شده، وقتي هم مي­پرسم: «آقا چرا !؟» مي­گن: «آقا كسي نمياد از نيروگاه­ها به اينجا.» يا اگر هم كسي متقاضي بشه و بياد، به دلايل شخصي خودش از ماديات بگذره؛ ما مجوز جذب و اينها نداريم، نمي­تونيم. خب اين خيلي بده!! يعني ما اين تغيير ساختارها كه داديم، خصوصي­سازي­هايي كه كرديم. اين مسائل حلقه­هاي واسط رو نيامديم براش فكر بكنيم، برنامه­ريزي بكنيم. و اين ممكنه يه جا، چالش سنگيني براي صنعت ايجاد مي­كنه! حالا بحث­هاي ديگه هم كه مثل همين  كمبود منابع مالي و ... امثالهم كه تو اين چند سال اخير خيلي حاد شده. اينها بالاخره با تصميم­گيري­هاي مجلس و هيئت وزيران و اعمال مديريت صحيح جبران­پذيره. يعني پول الان شده معضل. ولي به نظر من بالاتر از پول، معضل ما خلاء منابع انسانيه. من چيزي كه دورادور در جريان قرار مي­گيرم و مي­بينم، از نظر ساختاري  نيروي انساني ـ افراد باتجربه­مون رو كه هم سابقه و هم سن داره بالا مي­ره و خارج مي­شه؛ اين سرريز كه مي­شه ـ جايگزيني با گپه! و اين خُب خيلي حيفه! اينجوري بگم خدمتتون: «ما يه موقع مثلاً مي­نشستيم خدمت آقاي مهندس فضل­اللهي و مهندس سليماني، براي انتخاب يه مدير نيروگاه جديد الاحداث؛ دستمان باز بود، حق انتخاب داشتيم. چندتا گزينه بالا و پايين مي­كرديم و پارامترهاي مختلف. اما الان فرض كنيد براي يه نيروگاه جديدالاحداث يه مدير بخوان پيدا بكنن، خيلي بايد بگردن تا يه نيروي حائز شرايط پيدا بكنن و اين خيلي بده!»
 
9. چه آینده ای را برای صنعت برق ایران تصور می کنید؟
 
آينده با اين اينرسي كه ايجاد شده، طبيعتاً بايد ديگه رو به رشد و تكامل باشه، و با اينرسي موجود تو سيستم، آسيب­پذيري، تقريباً به سمت صفر ميل داره. ولي خُب بايد مراقبت­هاي لازم هم بشه ازش. بخصوص  چون عرض كردم كه سخت­افزار الآن ديگه معضل ما نيست، يه موقع مي­گفتيم آقا حتماً‌بايد سالي 5000 مگاوات توليد بياد تو مدار؛ الآن اين معضل ما نيست. الآن بايد مقاومت بكنيم كه منابع انساني كه مي­خواد پنج­هزارتاها رو نگهداره، پيوستگي­اش حفظ بشه. يعني ما هميشه منابع ورودي داشته باشيم. چون ببينيد الآن با اين خصوصي­سازي­ها كه شكل گرفته، ما يه موقعي تو توانير، براي يه نيروگاه جديدالاحداث، راحت 50 تا 60 نفر مهندس استخدام مي كرديم. انها هيچ ضرري نداشتند، يه تعدادي اونجا مي­موندن، يه تعدادي مي­رفتن تو قسمت­هاي ديگه؛ يه تعدادي هم اصلاً مي­رفتن بيرون، تو صنايع ديگه. باز مملكت ضرر نمي­كرد. ولي الآن فرض كنيد كه يه سرمايه­گذار خصوصي با اين تشكل­هاي خصوصي كه الآن صاحبان نيروگاه­ها شدن، راجع به نيروي انساني ديدشان اين نيست، مي­گن با حداقل نيرو (بيشترين سود)؛ خُب اين حداقل نيرو، از نظر سوددهي درسته. يك تفكر اقتصادي مناسبه، ولي اين صنعت آسيب مي­بينه يواش­يواش؛ يعني دچار يه خلائي مي­شه كه يه جايي نمي­تونه ديگه جبرانش بكنه. حالا به يه شكلي ميان از اين افراد بازنشسته و ... خريد خدمت مي­كنن و استفاده مي­كنن و خلاء رو جبران مي­كنن. ولي بالاخره اينها گذراست. همه­ي افراد با تجربه ماندگار دائمي نيستند كه؛ بالاخره اينها هم يه روز انتهايي دارن. تموم شد، جاي اينها، اونوقت كسي نيست. در حالي كه ما يه موقع تو صنعت برق، يه پيوستگي نسبي هميشه داشتيم و همين­ها باعث مي­شد ما بالاخره هر جا كم­وكسري احساس مي­كرديم، بلافاصله از يه جاي ديگه حمايت مي­كرديم. به نظر من بايد يه فكر اساسي براي اين چالش نيروي انساني بشه.
 
10. لطفاً يك از خاطره ای خودتون رو بيشتر ماندگاره برامون بگيد.
من ... در خلال صحبت­هام عرض كردم، تمام ... به اصطلاح مراحل كاري، همه­اش خاطره است. خب، اگر بخواهيم خاطرات تلخ و شيرين مثلاً ‌از دوران جنگ بگيم: من يادم مي­آيد كه سال 64 بود ـ اشتباه نكنم ـ  فكر كنم حول و حوش تير ماه بود. ما بمباراني روكه در دوم فروردين اتفاق افتاده بود، بازسازي كرده بوديم و واحدها راه­اندازي شده بود. آقاي مهندس نعمت­زاده سمينار مديران رو در نيروگاه زرند كرمان برگزار كرده بودند، به من دستور دادند كه «حتماً‌ بيا»؛ گفتم:«آقاي مهندس اجازه بدهيد، واحد يك هفته كار كنه، خيالم از نظر فني راحت بشه؛ به اضافه اينكه پاي من متورم شده و سختمه و ...» ايشون دستور دادند: «نه، حتماً بيا.» اون موقع هم هواپيما و اينها نبود ديگه. خلاصه، ايشون دستور داد و ما هم اومديم ديگه. زميني اومديم تهران. ايشون دستور داده بود و هماهنگ شده بود، از طريق رفاه (بليط هواپيما تهيه شده بود). هوايي رفتيم كرمان و زرند. ما ابتداي سمينار ـ به قول معروف عرقمون خشك نشده ـ رسيديم كه ديديم مسئول حراست نيروگاه اومد و در گوش آقاي نعمت­زاده چيزي گفت. ايشون بلند شد و رفت بيرون. من بلافاصله دلم ريخت. گفتم:«نيروگاه رو زدن.» چون (حملات هوايي)خيلي شدت گرفته بود. دو دقيقه بعد، همان شخص آمد و گفت:«آقاي مهندس شما رو مي­خوان.» رفتم و ديدم كه آقاي نعمت­زاده پاي تلفنه، قطع كه شد، به من گفت:«دوباره نيروگاه رو زدن، چكار بكنيم؟» گفتم: «من كه عرض كردم آقاي مهندس،  من نيام و باشم پيش بچه­ها. حالا ، بچه­ها چطورن؟» آقاي مهندس نعمت­زاده، گفتن: «من الآن از آقاي مهندس معاضدي ـ خدا رحمتشون كنه؛ اون موقع معاون من بود ـ  پرسيدم، گفته كه خوشبختانه كسي آسيب جاني نديده.» گفتم:« خُب، خدا رو شكر، پس من بايد برم زودتر ديگه. برم بالاسر نيروگاه.». ايشون گفت:«خيلي خُب.» همونجا دستور داد يه ماشين ـ از اين سيمرغ­ها ـ  ايشون، من، آقاي مهندس بخشي ـ چون زرگان رو هم زده بود ـ به اضافه راننده. از زرند راه افتاديم، با ماشين، رفتيم سمت جنوب. دم­دم­هاي صبح ـ ايشون در وسط راه خودش رانندگي هم كرد ـ اينجوري كمك كرد؛ خب، راننده نمي­تونست، واقعاً‌ كشش نداشت. ما همين­جور كه از طرف شوشتر مي­رفتيم به طرف ملاثاني، من دود و تتمه­ي آتش و اينها رو كه ديدم رو نيروگاه برقراره، گفتم: «آقاي مهندس، دوباره همه­جي­مون از بين رفت.» رسيديم نيروگاه. از اينكه بچه­ها سالم بودند، خوشحال شدم ولي واحدها و ترانس­ها و محوطه و اينها رو كه رفتيم، واقعاً خيلي برام سخت بود. بخاطر اينكه، حدود 4 ماه تلاش كرديم و واحدها رو پس از بمباران 2 فروردين بازسازي كرده بوديم و به راحتي اومد دوباره زد. ولي مي­گم: «تا ساعت ده، يازده شب، هيچ هم نداشتيم ديگه. نه آب داشتيم، نه برق داشتيم، نه هيچي! تاريك شد و اينها، يه شمع روشن كرده بوديم تو اتاق؛ آقاي نعمت­زاده ... و من هي مي­گفتم : « اينومي­خواييم، اينو ...، فلان ... و ايشون هم يادداشت مي­كرد. صبح، ايشون برگشت تهران. 2 روز بعد، همه­ي يادداشت­هايي كه ايشون كرده بود، اعم از نيازهاي مالي، قطعات، تجهيزات، نيروي انساني ـ كه از جاهاي ديگه توانير بسيج شده بودن ـ  از نوسازي،‌از انتقال و ... و تمام گروه­هاي معين؛ همه. دو روز بعد، همه اومده بودن. يك چيزي حدود 2000 نفر  ـ با خود پرسنل نيروگاه ـ ، ما اونجا مشغول شديم دوباره؛ انگار نه انگار كه اصلاً ... و بعد هم ، ايشون هم هر روز پيگيري مي­كرد كه كسري كجاست، گير كجاست و اينا ... 10 روز بعد هم ايشان دوباره اومدن رامين ( اهواز) براي بازديد. ديگه ما همه­ي خرابي­ها، آوار و اينها رو جمع و جور كرده بوديم، مشغول كارهاي فني شده بوديم. ببينيم دستگاه­ها عيب­هاشون چه جوريه، چكار بايد بكنيم و اينها. آثار ظاهري بمباران رفع شده بود، ديگه. مثلاً‌ همه­ي شيشه­ها تعويض شده بود، درها و ... ايشون بازديد كرد و رفتيم ـ به اتفاق ايشون ـ زرگان رو هم بازديد كردن و ... هر دو، سه هفته يكبار، ايشون تشريف مي­آورد اونجا و خب اين يه خاطره­ايه كه ضمن تلخي­، شيرين­هاي خودش رو هم داشت و داره. دوباره جمع كرديم، دوباره راه انداختيم، دوباره زدش و اين كار تكرار شد.
 
11. نظر شما در ارتباط با گذر از دولتی به خصوصی چیست ؟
ببينيد، من يه مثال بزنم خدمت  شما، اين كار رو، حالا جدا از كشورهاي كاپيتاليستي مثل آمريكا و اينها كه از اول بنيانشون خصوصي بوده كه خُب چون شكل هم گرفته و بر همون اساس، هيچ معضلي ندارند. كشورهاي ... ، حالا سوسيال نگيم، ولي دولتي ـ صنعت برق دولتي. انگليس اين كارو شروع كرد. CGB، نيروگاه­هاي كانونشنال­اش رو سي ميليارد پوند، فروخت. بر اساس مصوبه­ي قانون مجلس­اش، و اين سي ميليارد رو در زمينه­ي آموزش و اينها سرمايه­گذاري كرد. منهاي نيروگاه­هاي اتمي­اش. ما اول، اون موقع فكر مي­كرديم (مي­گفتيم ) كه عجب كار ريسكي كرد و اينها، ولي ديديم كه به راحتي اين كارها انجام شد و هيچ مشكلي هم ندارند. يعني نيروگاه­ها (شركت­هايي) كه دست CGBبود، همه شدن حالا، شركت­هاي خصوصي، حتي …، عرب­ها، آمريكا ... صاحبان نيروگاه­ها همه خصوصي بودن و مشتركين، مشكلي در برق­شون پيش نيومد. طرح­هاي توسعه (نيازهاي توسعه­اي) هم انجام شد. يعني سرمايه­گذارها، يعني همون صاحبان نيروگاه­ها، يا سرمايه­گذاران جديد اومدن دوباره ...، توليد و اينها انجام مي­شد. فقط انتقال و توزيع دستش بود .
توانير اومد اين رو مورد بررسي قرار داد و مشاور هم گرفت و ... ديديم كه اينها مدتي حدود ده سال فقط مطالعه كردن و بعد وارد اين مرحله شدن. حتي 5 سال بعد، نيروگاه اتمي­اش را هم فروخت. يعني اتمي اش را هم خصوصي كرد. الآن هم مي­بينيد، هيچ مشكلي نداره. برقش هم برقرار هست. ما اين كار رو، تغيير ساختار رو در خود صنعت برق انجام داديم. شركت­هاي مديريت تشكيل شد؛ يعني نيروي انساني كه اداره كننده بود، منهاي سرمايه، تاسيسات و اموال  خصوصي شد. اين مرحله، مرحله خوبي بود و موفقيت داشت. چون يك مقدار انگيزه ايجاد شد. نيروگاه­هايي كه پتانسيل بيشتري  داشتند، اين پتانسيل رو فروش خدمت كردند به نيروگاه­هاي ديگه؛ يا حتي خارج از صنعت برق. و اين رويه رفت جلو. تا اينكه اين بحث فروش تاسيسات و مايملك هم مطرح شد. خب ـ اين تقريباً همون اواخر بازنشستگي(اواخر خدمت) من هم بود ـ  ما يك طرحي تهيه كرديم، داديم خدمت مديرعامل توانير ـ آقاي دكتر احمديان ـ نيروگاه­هاي هدف هم مشخص كرديم. با اين ديدگاه كه نيروگاه­هاي اصلي اون منطقه، در اختيار دولت بمونه. در آذربايجان، در شمال، در مركز و ...؛ اونايي(نيروگاه­هايي) كه قابل فروش بودند رو مشخص كرديم با تمهيدات خودش. حدود 12.000 مگاوات ـ اگه اشتباه نكنم ـ كه بعد به 18.000 مگاوات ارتقاء پيدا كرد. خُب من ديگه بازنشسته شدم و شنيدم كه اين بحث فروش، طبق اصل 44 جاري شد. يه سري از اينها تو قالب معوض بدهي دولت و اينها عمل شد. من الآن كه دورادور، اينها رو نگاه مي­كنم شرايط خوبي نمي­بينم. تو نيروگاه­ها، و حتي دولت جديد و آقاي مهندس چيت­چيان هم نگرانن،‌ خود آقاي دكتر روحاني ـ رئيس جمهور محترم ـ هم فكر كنم يك بار در يكي از مصاحبه­هاي بعد انتخابات گفتند. نگرانند. چونكه يك مراجعي دارند نيروگاه­ها را اداره مي­كنند كه از اين نيروگاه­ها انتظار درآمدزايي دارند؛ در صورتيكه نيروگاه، اول بايد نگهداري­اش كرد، خرجش كرد، بعد، فكر درآمدش باشيم. و متاسفانه بعضي از اينها، واحدهايش(واحد نيروگاهي) به شرايط بدي افتاده است. يعني ساعت كارهاشون از تعميرات مي­گذره ، قطعه ندارند و ... امثالهم. اين يك مقدار جاي نگراني دارد. كه خُب توانير، وزارت نيرو (معاونت انرژي و نيرو)، اينها رو دائماً مورد مطالعه و دقت دارند. بعضي­ها هم كه در قالب مزايده فروخته شده و بعضاً هم روحيه­ي كادري كه در آن گروه خريدار هست ـ صنعت برقيه ـ  حالا مثال هم مي­زنيم : همين نيروگاه شهيد منتظري اصفهان، خوي، اروميه و امثالهم. اينها عليرغم اينكه خصوصي فكر مي­كنن، ولي حفظ اون نيروگاه براشون به عنوان همچنان يك هدف  هست. ولي خُب، بعضي از نيروگاه­ها رو من مي­بينم كه كاركرد واحد از معادل 33.000 ساعت گذشته ـ در توربين گاز ـ  و باز دارند بهره­برداري مي كنند. مي­پرسيم و پيگير مي­شويم، مي­گويند: « اعلام كرديم، درخواست داديم؛ پاسخ داده­اند كه منابع مالي نداريم.» خُب، ببينيد اينها زنگ خطر است. كه اگر به اصطلاح اين نگرش­ها عوض نشود و نگرش مناسب برخورد با اين موّلِدها حاكم نشود، يواش يواش اين سرمايه­هاي ملّي، كه حالا به بخش خصوصي منتقل شده به جاي بدهي دولت­ها به يك سازمان­هايي، اينها ريز ريز اُفول مي­كند، و اين بسيار ـ به اصطلاح ـ نقطه­ي خوبي نيست. مي­تواند خطرساز باشد. حالا من دورادور هم شنيده­ام كه گاهي بعضي از اين مراجع، مثل مثلاً موسسات اقتصادي، مثل بانك­ها، قصد دارند كه نيروگاه­هايي كه به آنها داده شده را بفروشند. خُب، اين فكر خوبيه! بسيار آدم­هاي خوش­فكري­اند؛ چرا كه هم اقتصادي فكر مي­كنند. اگر هم اين نيروگاه را مورد توجه قرار ندهند، هزينه­اش نكنند، از دست خواهد رفت؛ هم سرمايه­شان از دست­شان مي­رود.  به اضافه اينكه اين سرمايه، يك سرمايه ملي است.  يعني به راحتي ... من وقتي مي­شنوم، خوشحال مي­شوم كه اين افراد، آدم­هاي منطقي و بافكري هستند، خب حالا ـ خدا كند ـ كه در قالب بورس و اين موارد (مسائل) حل و فصل شود. چرا كه خريد يك نيروگاه هم در توان هر كسي نيست! اگر خُردخُرد در قالب سهام و اين موارد فروخته شود، خوب است. خدا كند كه اين موسسات اقتصادي مثل بانك­ها و... كه به اين فكر افتاده­اند، موفق بشوند به اضافه هر كسي نيروگاه رو ميخره بايد بدونه: «درست است كه اين اموال مايملك خصوصي من شده است، ولي اين در واقع مايملكي است كه سرمايه­ي ملي است.» يعني صيانت و حفظ آن جزء وظايف اصلي است. يعني نه فقط لازم است كه سرمايه خود را حفظ كند، سرمايه­ي مملكت را نيز بايد حفظ كند. نيروگاه ديگه به راحتي قابل جايگزين شدن نيست. يه عده مطالباتي دارند از دولت ولي فقط اينكه مقامات دولتي بگويند:«آقا اين مال، مال تو؛ حالا من بي­حساب! » نمي­شه اين كار رو كرد. اين مال كه يك وظيفه­ي خاص رو انجام مي­داده، نمي­شه ازش صرف­نظر كرد. هم طلب­هاي اونها رو به يك شكل منظقي بيان جبران كنن، كه بالاخره اونها هم مطالبات­شون احقاق حق بشه، هم اين مقوله­هايي(مواردي) كه الآن به عنوان ردّ دَين بهشون دادند و الآن مي­بينن كه درست نمي­چرخه (عمل نمي­كنه) دربياد و سپرده بشه به يك مجموعه­اي كه اصلاح مسير بشه و درست بچرخه (اداره بشه) . و كسي هم صاحب اين (صنايع حساس) بشه كه با تمام دلسوزي، به سود كم قانع بشه.
 
12. چالش های صنعت برق چه می باشد؟
همين دو مورد كه خدمتتون گفتم: « يكي بحث نيروي انساني كه سرمايه­ي كلاني هستش! يكي هم اين نيروگاه­هايي كه از حوزه­ي صنعت برق دولتي خارج شده، خيلي از اينها رو من دورادور ، حالا يا مستقيم، در جريان هستم، تو راه صحيح داره مي­چرخه(اداره مي­شه) اينها جاي نگراني نيست؛ يعني كسي كه صاحب اينها شده، داره با همون ديدگاه مي­چرخه و اداره مي­شه كه قبلاً هم طبق استاندارد مي­چرخيدند. ولي بعضي­هاش هستن كه، آدم بالاخره از طريق روزنامه­ها گزارش­ها، از درون خود نيروگاه­ها. «آقا ... من پنج تا واحدم خوابيده.» چرا؟! «پرّه­ي توربين ندارم.» اي داد، پره­ي توربين، درخواست مگه نكردي؟! «چرا. درخواست كردم، ولي صاحب نيروگاه مي­گه : من پول ندارم. اين نيروگاه بايد به من پول بده!» اين تفكر بدي هستش؛ چالش ناخوشايندي ايجاد شده.­ در واقع چالش صنعت برق هستش و ملّي . نيروگاه به شما وقتي پول مي­دهد كه شما اول نيروگاه را سرپا نگه­داري و حفظش كني. اگه نيروگاه حفظ نشه، فكر كنين فقط همين­جوري مي­چرخه و براي شما پول درمي­آره. اصلاً چنين چيزي، امكان­پذير نيستش. شما ببين اين قطعه، اين مولد، يك دستورالعملي دارد. اگر سرموقع به آن توجه نكنيم، خرج سنگين­تري ايجاد مي­كنه. شما بگو:«من ندارم، بزار واحد بخوابه.» خب كي ضرر مي­كنه؟!!! مملكت! اين دو مورد اگر ان­شاءلله درست بشه، صنعت برق با اين اينرسي كه بدست اومده، هيچوقت دچار معضل و وقفه نمي­شه.
 
13. دیدگاه جنابعالی در ارتباط با سیاست تعمیرات نگهداری و تعمیرات نیروگاه ها چیست؟
بزرگترين چالش اين است كه كساني­كه بايد اين كارها را انجام بدهند، بايد وظايف­شان را سروقت انجام بدهند. ببينيد ما يه موقعي ـ مثال بزنم خدمتتون ـ تو دوران جنگ، بعدش سازندگي ـ تقريباً تا سال 73، منابع ارزي و اينها وضع مملكت خوب نبود. من يادمه.  مثلاً سال 63 يا 64، جمع اعتبار ارزي وزارت نيرو 20ميليون دلار بود. ما اينجوري نيروگاه­ها رو چرخونديم. يعني آداب سرپا موندن واحدها رو مي­دونستيم چيه! رعايت مي­كرديم. مثلاً يك واحدي در شهيدرجايي پره نداشت، يك واحدي رو در نيشابور باز كرده بوديم، پره­اش را عوض كرده بوديم، اوني كه عوض شده بود، مي­ديديم مي­تونه 3 ماه كار كنه؛ مي­گفتيم:«آقا اونو بده، اينجا ببنده»، ما فقط پول دستمزد يه بستن و باز كردن اضافه مي­دهيم، ولي تابستون نبايد ـ واحد ـ  بخوابه، خاموشي هم نداديم. ولي الآن ـ مثلاً ـ من شنيدم، 33هزار ساعت ، ساعت كاركرد توربين گاز گذشته، شده مثلاً 40 هزار، 50 هزار؛ هي من مسوول مي­گم :«آقا پره رو بخرين، عوض كنن»؛ مي­گن:« نه آقا». يعني جملاتي رو شنيدم ـ كه حالا ان­شاءلله اشتباه باشه ـ «فعلاً»؛ مي­گن كه:«آقاشما بد بهره­برداري مي­كني، كه اينقدر تعميرات اساسي مي­كني.» ببينيد، خيلي فاجعه است. كسي كه ندونه توربين گاز، تعميرات بازديد مسير گاز داغش، ساعت معادله، اين اصلاً... ، اينكه اون بد بهره­برداري كنه و حادثه ايجاد كنه، اون اصلاً ‌داستان ديگري است. اينكه بايد سر ساعت واحد بخوابه و اين كارها انجام بشه، اين فرهنگ اين ماشينه. بعد، من نوعي بگم كه:«آقا، شما چقدر تعميرات اساسي ...، پس نيروگاه رو بد اداره مي­كني كه ... اين تعميرات اساسي رو مي­خواد. يعني در اين حد كه نمي­دونه باباجون توربين گازي، ساعت كار معادل داره، بازديد نكني اون حادثه رو ايجاد مي­كنه. بزرگترين چالش مي­تونه اين باشه. و اون كمبود نيروي انساني پيوسته. اين دوتا حل بشه، به نظر من پول، توسعه، قدرت و ... انها درست شدنيه و هيچ مشكل­ساز نيست.
14. توصیه شما به عنوان یکی از پیشکسوتان صنعت برق ایران در رابطه با همکاران جوانی که به تازگی وارد این صنعت زیر بنایی شده اند و می شوند چیست ؟
 پله پله، با كسب تجربه­ي بالاتري ... بايد انگيزه ايجاد كنيم براشون كه وقتي وارد شد، عشق و علاقه داشته باشه كه بياد، ياد بگيره، علاقمند بشه تا در حد توانمندي فكري و جسمي­اش، مدام رشد بكنه. به درجات بالا دست پيدا كنه. ولي اينكه يك دفعه ما يك جوون هم بياريم، بپرانيمش به اون نقطه­ي بالا، اين خودش فاجعه است. اين كشتن انگيزه در بقيه است و بدآموزي است. براي اينكه آقا، يك فردي كه اصلاً نه تجربه داره و نه پله پله بالا رفته  ... مي­گفتن:«از سربازي تا سرداري!» صنعت برق يعني اين. كسي كه مي­خواهد بشود، رئيس نيروگاه، بايد بدونه بهره­برداري يعني چي، تعميرات يعني چي. يك ضرب!؟ ما امكان نداشت، در اثر كمبود نيروي انساني، يك نفر صفر كيلومتر رو بزاريم به عنوان رئيس نيروگاه. مي­دونستيم كه ضايعه است. رئيس اداره شيفت نمي­ذاشتيم. اول حكم كارآموزي مي­داديم. غير از اين باشه، خيلي بده! و ... بايد انگيزه ايجاد كنيم، نسل جوان كه وارد نيروگاه مي­شه، بدونه با اين پروسه­هاي آموزشي، بازآموزي، رشد و ارتقاء واقعي؛ نمي­دونم... آموزش حين كار، اين مدارج را طي كردن، اين راه آينده­ است.
ما عمر گذرونده­ها، تجربه كسب كرده­ها، مديران فعلي صنعت برق كه تو سيستم هستند، چه در بخش دولتي و چه اونهايي كه به شكل خصوصي دارند اداره مي­كنند، به جوون­ها ارزش بدهند. جوون­ها رو بايد براشون انگيزه ايجاد كنيم! من خودم، اول عرايضم، عرض كردم: منتظرقائم كه وارد شدم، واقعاً، هر چه كسب تجربه و دانش و يادگيري كردم، از مرحوم مهندس خانسفيد بود، ببينيد ايشون با علاقه و عشق، منتقل مي­كرد به من تجاربشون رو. نه من تنها، 50 نفر ديگه هم كه  ـ زيردستشون بوديم ـ ، همه­شون هم يك روزگاري جزء مديران مطرح بودند در صنعت برق. يا مثلاً آقاي مهندس سليماني كه در لوشان مشغول شد، به همين ترتيب. همكاراني در اصفهان، مشغول شدند، آقاي مهندس صراف­پور به همين ترتيب، و امثالهم. بالطبع، ما همون فرهنگ رو ادامه داديم. من تو حوزه­ي خودم، آقاي مهندس سليماني و ... و... ! الآن هم اين كار بايد بشود. نبايد به نيروي انساني فقط به عنوان يك ابزار نگاه كنيم !  يعني آقاياني كه الآن دارند مديريت مي­كنند ـ متاسفانه ـ يك منگنه و مشغله­شان اين شده است كه آقا ما شركت خصوصي هستيم؛ بايد براي من مالك سود بياري، پول بياري. خيلي بده! پول بيار، سود بيار، اما تو قالب صحيح­اش. به او (مدير) اختيار بده. اگر مدير بتواند برنامه­ريزي كند، نيروي انساني خودش را علاقمند و انگيزه­مند كند ـ نيروي جوان را جذب كند، پيوستگي را حفظ كند ـ ، شما خِسَّت بخرج نده، كه آقا چرا 10 نفر نيروي جوون گرفتي؟ ضرر ندارد. شما حقوق اين نفرات را حساب مي­كنيد و مي­گوييد:«آقا اين از سود من كم مي­كند.»؛ اينطور نيست! نفر دارد براي شما، تربيت  مي­شود! حالا هم سيستم خودت و هم سيستم مملكت. بخش خصوصي ممكن است بگويد: «به من چه ربطي دارد!؟»؛ نه. شما الآن يك نيروگاه داريد، ممكن است در آينده با سرمايه­گذاري در همين زمينه نيروگاه ديگري هم احداث كنيد؛ اگر مجموعه­ي نيروي انساني مناسب داشته باشيد، همانطور كه ما در توانير داشتيم. اين مجموعه، سرمايه­ي توانير بود.
من تنها چيزي كه مي­بينم، همينه. توجه به نيروي انساني. بخصوص نيروي انساني جوان  ورودي. بستر (فراگيري و كسب تجربه و مهارت) براي­شان درست كني؛ اينها بيايند و ياد بگيرند و ايجاد انگيزه بكني تا بمانند. امروز نيروي انساني ثروت اصلي صنعت برق كشور است .پرتو، توگا، نمي­دانم...  پارس ژنراتور، مپكو، مهندسين مشاورمون. در همه­ي اينها، منابع انساني است، كه ثروت است. الآن شما ... دستگاه (تحهيزي داريد، اگر كسي نباشد دستگاه را Runكند و بداند كه چيست؟(چه دستگاهي است). خود دستگاه قادر است كاري انجام بدهد؟  اين  بزرگترين چالش، ورودي ، حفظ و آموزش اين منابع انساني است. در همه­ي زمينه­ها. تو كارخانجاتمون، تو نيروگاه­هامون، توي توان­هاي مهندسي ـ فني­مون، ظرفيت­هاي پيمانكاري­مون. اين انجام بشه، در مملكت ايجاد كار و اشتغال مي­شه و از اين شرايط فعلي و آمارهاي وحشتناك خارج مي­شه، توقع هم زياد نيست ها! خُب ببينيد، خودمون باعث شديم كه همچنين توقعي را در جوانان ايجاد كرديم كه هر كس فارغ­التحصيل مي­شود، يا تخصصي ياد مي­گيرد و وارد بازار كار مي­شود، فكر مي­كند كه يك شبه بايد بشود همه چيز. خُب آقا ده نفر به آن وضعيت مي­رسند: فلان ماشين را سوار مي­شوند، فلان حساب بانكي را دارند. همه كه اين نيستند كه. اينه كه صنعت برق هم بايد (به اين زمينه توجه كنه). اميدواريم كه اين بزرگاني كه در دولت فعلي هستند ـ  كه همه­شان به عقيده­ي من صاحبان عقل و تخصص هستند، خودشان همه، در اين زمينه صاحب انديشه هستند و استخوان خورد كرده­اند ـ  موفق بشوند كه شرايط را دوباره بهبود ببخشند. و اِلّا پول باشه يا نباشه ...؛  ما دوران دفاع مقدس، مگر در مملكت پول داشتيم؟! نفت را هفت دلار مي­فروختيم، الآن 108 يا 110 دلار است، ما آن دوره­ها را گذرانديم. عرض كردم 20 ميليون دلار اعتبار ارزي وزارت نيرو بود. در همين خيابان فلسطين ما به دفتر آقاي مهندس خاموشي ـ بعد از آقاي مهندس غفور­فرد ـ رفتيم، به من و آقاي مهندس سليماني گفتند آقا، شما براي نيروگاه­ها در حد 6 ، 7 ميلون دلار قطعه يدكي ليست بدهيد و بخريد. با همان شرايط اداره شدند. يا مثلاً هزينه­هاي بازسازي (آسيب­هاي) ناشي از جنگ، بلافاصله كه جنگ تمام شد، ما رونق اقتصادي نگرفتيم كه، با همان شرايط و توانمندي­ها... اين دودكش نيروگاه نكا (بخش سازه­ي بتني) با 19 ميليون هشتصدهزار تومان ساخته شد. شركت بابكوك(Babcock)  گفته بود 7 ميليون دلار مي­گيرم، جمع مي­كنم و از نو مي­سازم. هر كدام را مثال بزنم، دريايي از اين موارد وجود داشت. خُب، منتهي آن موقع روحيه (متفاوت) بود ديگر!

 

آدرس

 تهران

خیابان استاد مطهری - خیابان فجر ( جم سابق ) پلاک 18- طبقه سوم ، واحد 8. انجمن صنفی نیروگاههای ایران-اصنا

 کد پستی : 1589616191

 

تماس با ما

تلفن:        88301762-021

فکس:     88300930-021

روابط عمومی:     09026024328

 

خبرنامه الکترونیکی

برای عضویت در خبرنامه ایمیل خود را وارد کنید.